دفترچه ی ممنوعه

برای دخترم

دفترچه ی ممنوعه

برای دخترم

بازگشت

نانای عزیزم ، دختر قشنگم... حدود دوسال از زمانی که اینجا برایت مینوشتم ، میگذرد. دو سال زمان کمی نیست تا بتوانم برایت توضیح دهم که چرا ننوشتم و یا در این دوسال چه ها گذشته است.

در این دوسال تو بزرگتر و زیباتر شده ای و علی الخصوص از آغاز سال تحصیلی امسال که سومین سال ابتداییت را آغازیدی ، بسیار خانم تر و باوقار تر شده ای. 

وقتی مشتاقانه پشت میز تحریرت مینشینی و شروع به نوشتن و خواندن میکنی، مرا غرق لذت میکنی. قد کشیده ای ، موهای زیبایت بلندتر شده ، کلماتت سنجیده تر و شوخیهایت دلبرانه تر... مدتیست که نسبت به گذشته احساس غرور بیشتری میکنم از اینکه مادر توأم.

چقدر احساس حقارت میکنم که دوباره نوشته هایم ازدردها و بیماری ها و غصه هایم باشد ، برای یک مادر آنچه غرور می آفریند استحکام اوست ، استحکامی که میتواند به فرزند دلبندش منتقل شود... ولی افسوس من برایت ارثیه ایی از استحکام بجا نخواهم گذاشت ، مگر آنکه تو آن را از ژن گذشتگان خود به ارث برده باشی و امیدوارم اینگونه باشد.

بیماری لحظه ای مرا رها نمیکند ، گام به گام و لحظه به لحظه با من همراه است و این اواخر به دلیل مشکل جسمانی که پشت سر گذاشتم این بختک سنگین تر از سابق بر جانم خیمه زده.

احتمالا امروز پیش روانکاو جدیدی میروم ( گفتم جدید ، چون این دو سال پر از حادثه هایی طوفانی بود ، و من برای تحمل این طوفان سهمگین مدتی تحت نظر روانکاوی قرار گرفتم که به دلیل مشکل مسافت تصمیم گرفتم روانکاوم را تغییر دهم.) میدانم انرژی وجود شیرین تو مرا در ادامه را یاری خواهد کرد.

قول میدهم به زودی حوادث این دو سال را برایت در همین محل بنویسم تا اگر روزی نبودم بخوانی و بدانی و مادر را آنگونه که استحقاقش را دارد قضاوت کنی.

دوستت دارم. بیش از پیش...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد