نانا جون... نانا، نانا، نانا...
دلم داره میترکه... هزار فریاد خفه شده توی دلم تلنبار شده که داره غوغا میکنه! کاش میذاشتن برم بیمارستان و شوک بگیرم، شاید با پاک شدن حافظه ام این دل آشوب لعنتی آروم میگرفت. تمام ذهنم پر شده از الفاظ : بای پولار ، افسردگی ماژور ، دوره ی منیک ، بیقراری، ... خسته ام نانا ، خسته اما بیقرار ، کارهایی که احساس میکنم دیگه از پس انجامشون برنمیام. کار خونه ، آشپزی_ اونقدر کنسرو به خوردت دادم که وجدانم داره خفه ام میکنه _ کلاس آموزش پیش دبستانی که نمیبرمت و از همکلاسی هات عقب موندی ، کارهای اداره ، ....
نانا فقط آرامش مرگ میتونه بدن بیقرارم را آروم ببخشه ، فقط مرگ...