دفترچه ی ممنوعه

برای دخترم

دفترچه ی ممنوعه

برای دخترم

شکوه تنهایی

مدتیه دلم می خواد تنها باشم. دلم میخواد کسی کوبه ی دلمو نکوبه ! کسی از حالم نپرسه و کسی از حالش برام نگه!!! 

مدتیه انرژی وجودم تحلیل رفته ، و شاید اگر تو نبودی نانا ، دلم میخواست پلک های سنگینمو ببندم و دیگه باز نکنم... شاید اگر دلواپسیهام برای تو گل زیبام نبود دلم میخواست مثل چند سال پیش توی بیمارستان بیماری های اعصاب و روان x بستری میشدم و تمام دنیام میشد هم صحبت شدن با آدم هایی که از خودشون بریدن و به خودشون رسیدن!!! آدم هایی که نگاهشون و کلامشون -- اگر کلامی بود -- خودش دنیایی بود... 

مدتیه که با خودم هم درگیرم! خدا را شکر که دو روز دیگه هم تعطیل شد. حوصله ی سر و کله زدن با کارمندان به ظاهر مبادی آداب اداره رو ندارم. به هرکدومشون باید به اندازه ی یک تیم تفتیش عقاید جواب پس بدی که چرا توی خودتی و چرا... 

مدتیه دلم میخواد تنها باشم... 

کاش پدرت مدتی تنهامون میذاشت! کاش باور میکرد که به راحتی یک تصمیم ، میشه رها شد. 

نانا جون ! نمیخوام ذهن زیبای تو رو خراب کنم. اما به خدا اگر بابایی بعد از دوسال جدایی پی زندگیش نرفته و خفت سرباری برای خودش و رسوایی بدنامی بی بند و باری برای منو خریده نه به خاطر آرامش توست و نه به قول خودش به خاطر عشق به من... سوگند به پاکی تو ، که اون فقط میترسه! از تغییر ، از شروع دوباره ، از بلند شدن و ... اون فقط میترسه... 

و بذار اعتراف کنم که من هم میترسم! مگه میشه چیزی که باعث میشه من روراست جوابش نکنم که بره پی زندگیش فقط رو دربایستی ده سال زندگی باشه! راستش این چرندیات رو خودم هم باور نمیکنم! 

دلم براش میسوزه؟! هنوز دوستش دارم؟! دلم نمیخواد بی قراری های تو رو ببینم؟! شاید همه ی اینها و شاید هیچ کدام!!! 

خسته ام نازکم ! خسته ام گلکم! نمیتونم فکر کنم... نمیتونم تصمیم بگیرم ، و خلاصه آن که : 

مدتیه دلم می خواد تنها باشم. دلم میخواد کسی کوبه ی دلمو نکوبه ! کسی از حالم نپرسه و کسی از حالش برام نگه!!! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد