بارالها!
مرا در برابر پندار شرم زده خویش، تنها رها مکن... ز تو به من نزدیکتر کیست که این چنین یاریم کند و دوست بدارد مرا...
چو انکارت میکنم لبخند نثارم میکنی. آنگاه که غمگین میشوم آغوش میگشایی بر بنده ی عصیانگرت... وقتی خشمگین می شوم شور عشق می بخشائیم و چون اشک می ریزم تکیه گاه شانه های خسته ام میگردی...
مرا گلی ز بوستان فرشتگان عطی کرده ای که برای تمام عمر ، برای روشنایی شبهایم کفایت می کند و هر دم دیدارش انگیزه ی عمری تلاش می بخشایدم.
سپاس تو را که همواره بیش از شایستگی ام مرا ارج نهاده ای.
تا همیشه دوستت دارم...